
سال ۱۸۳۰ سال انقلاباتی است که دوران «رستوراسیون» را در فرانسه خاتمه داد و مبدأ تحولی در اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه گردید. در دوره رستوراسیون رومانتیسم بر ادبیات فرانسه حاکم بود و معمولاً تاریخ نویسان سال ۱۸۳۰ را سال دوره کمال و اوج قدرت رمانتیسم میدانند زیرا در همین سال بود که «ارنانی» روی صحنه آمد و «لامارتین» به عضویت فرهنگستان فرانسه انتخاب شد. اما این سال در عین حال سال آغاز افول رومانتیسم نیز به شمار میرود. بسیاری از شاعران رمانتیک میدیدند مکتبی که تا این پایه بالا برده و تا این مرحله همراهی کردهاند به تدریج فرسوده و کم نیرو شده است و دیگر جلب توجه نمیکند. حقیقت این بود که مردم پس از تغییر وضع سیاسی و اجتماعی میخواستند به کلی با گذشته قطع رابطه کنند، از این رو رومانتیسم نیز خواه ناخواه محکوم به زوال و فراموشی بود. «سنت بوو» منتقد بزرگ فرانسوی در اینباره چنین اظهار نظر میکند:
«جریان ادبی دوران رستوراسیون در اوج توسعه و در درخشانترین مرحله خود بود که بر اثر کودتای ژوئیه که به دنبال آن آمد شکست یافت و طرد شد.»
پس از مدتی تردید هنگامی که سرو صداها خوابید و مردم توانستند وضع موجود را روشنتر ببینند مشاهده کردند که شاعران و نویسندگان رومانتیک همه عقایدی پیدا کردهاند که به کلی با نظریات سابقشان متضاد است و بهتر بگوییم عقاید ادبی و هنری آنها تغییر جهت داده است.
در وهله نخست به دنبال انقلاب ۱۸۳۰ همه روشنفکران به این فکر افتادند که در اجتماع جدید وظیفه مؤثری برعهده بگیرند و اغلب متوجه احزاب سیاسی و مکتبهای فلسفی شدند. به فاصله چند سال تقریباً همه نویسندگان و شاعران به معنی واقعی کلمه «روزنامه نویس» شدند و چند نفرشان به نمایندگی مجلس و مقام وزارت رسیدند.
هنر مفید
در این اثناء از طرفی با انتشار آثار «بالزاک» پایه های «رئالیسم» و «ناتورالیسم» گذاشته میشد و از طرف دیگر عدهای از فلاسفه و ادبا که طرفدار هنر مفید (l’art utile) بودند شاعران و نویسندگان را دعوت میکردند که آثار خود را به خدمت اجتماع و اخلاق و «پیشرفت اندیشه بشری» بگمارند. این عده عبارت بودند از «کلاسیکها» که هدف هنر را «آموزنده بودن» میدانستند و میگفتند که هنر باید برای تعلیم و راهبری افراد بشر مفید باشد و فلاسفه که میخواستند نظم و نثر در خدمت پیشرفت اندیشه بشری قرار گیرد و بالاخره اصلاحطلبان که می کوشیدند برای استقرار نظم جدیدتر و بهتر از هنر و ادبیات نیز کمک بگیرند.
قویترین این دستهها پیروان سن سیمون (Les Saint-Simoniens) بودند که بعضی از کلاسیکها و نیز عدهای از رومانتیکها را با خود داشتند و از هنرمندان میخواستند که در کوشش دستجمعی روشنفکران برای بهتر ساختن شرایط زندگی شرکت کنند و هنر خویش را در خدمت پیشرفت جامعه قرار دهند. این گروه عقیده داشتند که برای توفیق در این آرزو کافی است که حس همدردی و همکاری را در افراد تولید کنند: عشق و برادری و احساساتی نظیر احساسات مذهبی را برانگیزند. در این آیین کار وعظ و خطابه به عهده هنرمندان بود و ادعا می کردند که هنرمندان باید رهبری جامعه را فریضه خود بدانند.
بجز هوگو همه نویسندگان و شاعران بزرگ رومانتیک در صف پیروان سن سیمون درآمدند. حتی «موسه»، شاعر گریان، اشکهای شاعر را مرهم زخمهای جامعه بشری دانست.
هنر برای هنر
هنر برای هنر نه مکتب مشخصی است و نه گروه معینی گرد هم آمدهاند که تئوری ثابتی برای آن عنوان کنند و چون شاعران و نویسندگانی که ادعای هنر برای هنر داشتند هریک جداگانه نظریاتشان را مطرح کردهاند میتوان گفت که این نظریات نیز اغلب با هم متفاوت است و شکل منسجمتر آن را بعدها میتوان در مکتب پارناس مشاهده کرد که ادامه تئوریکتر و صریحتر آن بود. به نظر می رسد که «بنژامن کنستان» نخستین کسی است که در یادداشتهای خود (۱۱ فوریه ۱۸۰۴) می نویسد: "هنر برای هنر و بدون هدف. زیرا هر هدفی هنر را از طبیعت خود دور می کند. در صفحات بعد خواهیم گفت که این ادعا عاری از سابقه فکری و فلسفی نبود به طوری که در سال 1828 ویکتور کوزن (Victor Cousin) فیلسوف فرانسوی (1867-1792) در "درس هایی از تاریخ فلسفه" همین فرمول را از سر گرفت.
اما ویکتور هوگو با اینکه قبلاً به مسائل اجتماعی توجه داشت و بعدها نیز (در سال ۱۸۴۰) برای هنرمند وظیفه اجتماعی قائل شد در سال ۱۸۲۹ در یکی از آثار خویش که «شرقیات» (Les orientales) نام داشت توجه زیادی به قالب شعر و وزن و قافیه نشان داد و ضمن مقدمه غرورآمیزی به «پیروان سن سیمون» جواب داد و آزادی در شعر را اعلام داشت و ادعا کرد که شاعر همیشه حق دارد «اثر بیهوده ای را منتشر سازد که شعر محض باشد». هوگو در ضمن همین مقدمه اظهار داشت: «اگر با نظری بلند بنگریم در شعر موضوع خوب و بد وجود ندارد شاعران خوب و بد هستند. از طرف دیگر همه چیز موضوع شعر است همه چیز مایه هنر است هر امری به کشور شعر حق ورود دارد. پس نباید پرسید که چه علتی شاعر را به اختیار موضوعی نشاط آور یا غم انگیز وحشتناک یا دلاویز واضح یا مبهم واداشته است. باید دید چگونه کار کرده نه آنکه در چه باب و چرا کار کرده است.»
عبارت هنر برای هنر نیز در همان سال از طرف هوگو اعلام شد و همو در اثنای مباحثات ادبی گفت: «صدبار می گویم: هنر برای هنر!»
چند نفر از شاعران و نقاشان و مجسمه سازان جوان به دور استاد گرد آمدند مقدمه «شرقیات» را کتاب مقدس شمردند و ادعا کردند که مفید بودن یا در بند اجتماع بودن ارزش هنر را از میان می برد و گفتند هنر خدایی است که باید آن را تنها به خاطر خودش پرستید و هیچگونه جنبه مفید یا اخلاقی به آن نداد و چنین تصوراتی را از آن انتظار نداشت.

در میان این جوانان تئوفیل گوتیه (Théophile Gautier) (1811-1872) که از رومانتیکها و از پیروان هوگو بود به دفاع از شعری برخاست که به کلی با مسائل اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بیگانه باشد. گوتی» که سابقاً نویسنده رومانتیک پرهیجان و اندوه زده ای بود بعدها چندین سفر به کشورهای مختلف کرد و پس از بازگشت در رأس عده ای از جوانان که هنر برای هنر را شعار خود کرده بودند قرار گرفت. این گروه ادعا می کردند که: هنر یگانه دلیل زندگی است و با وجود این به درد هیچ کاری نمی خورد هنر بی فایده است و تنها وجود آن به خودی خود کافی است. میگفتند زندگی مشکل و پر از درد و رنج است و سرنوشت بشر روشن نیست یگانه چیزی که میتواند ما را تسلی بخشد زیبایی است و هنر وقتی به کمال زیبایی میتواند رسید که از افکار اخلاقی و فلسفی و از تحولات پی در پی آنها و از بیان تمایلات پیچیده و آشفته به دور باشد. تئوفیل گوتیه در مقدمه اشعار خود درباره هنر چنین نوشت: «فایده اش چیست؟ زیبا بودن! آیا همین کافی نیست! مثل گلها مثل عطرها مثل پرندگان مثل همه چیزهایی که بشر نمی تواند به میل خود تغییر دهد و ضایع کند به طور کلی هرچیز وقتی که مفید شد دیگر نمی تواند زیبا باشد زیرا وارد زندگی روزمره می شود شعر نثر می شود و آزاده برده می گردد. همه هنرها همین است. هنر آزادی است جلال است گل کردن است و شکفتگی روح است در بطالت. نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی مطلقاً به در هیچ چیز نمی خورند …»
و باز در همان مقدمه نوشت: «ما مدافع استقلال هنریم. برای ما هنر وسیله نیست بلکه هدف است. هر هنرمندی که به فکر چیز دیگری بجز زیبایی باشد در نظر ما هنرمند نیست…»
همچنین در سال ۱۸۳۴ در مقدمه کتاب مشهور خود «مادموازل دوموپن» (Mlle de Maupin) چنین نوشت: «فقط چیزی واقعاً زیباست که به درد هیچ کاری نخورد. هرچیز مفیدی زشت است زیرا احتیاجی را بیان می کند و احتیاجات انسان مانند مزاج بیچاره و عاجز او پست و تنفرآور است.»
رضا سید حسینی، مکتبهای ادبی، ۱۳۸۵