تفسير الکساندر کوژو بر خدايگان و بنده
KojeveAlexandre.jpg

تفسیر بخش «خدایگان و بنده» از «پدیدارشناسی روح» گئورگ ویلهلم فردریش هگل
ترجمة حمید عنایت

برای دیدن متن انگلیسی خدایگان و بنده در ویکی زبان تخصصی اینجا را کلیک کنید.

انسان، خودآگاهی است. او از خویشتن و از واقعیت و شایستگی انسانی خویشتن آگاه است. و فرق اساسی او با حیوان، که از مرتبة احساس سادة خود فراتر نمی‌رود در همین است. انسان هنگامی از خویشتن آگاه می‌شود که نخستین‌بار «من» می‌گوید. …
تاریخ انسانی، تاریخ آرزوهای آرزو شده است… . انسان خوراک خویش را از آرزوهایش می‌گیرد چنانکه حیوان خوراک‌اش را چیزهای واقعی… . برای آنکه آدمی به‌راستی انسان باشد و از حیوان ذاتاً و واقعاً تفاوت یابد، باید آرزوی انسانی‌اش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانی‌اش چیره شود. از سوی دیگر، هر آرزویی تمنای ارزشی است. برترین ارزش برای حیوان، زندگی حیوانی‌اش است. همة آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمی‌کند مگر آنکه جان‌اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد….
آدمی با جانبازی در راه برآوردن آرزوی انسانی خود، یعنی آرزویی که بر آرزوی دیگر تعلق یافته است، انسانیت خود را محقق می‌کند. از سوی دیگر هرگاه که من آرزویی را آرزو کنم معنی‌اش این است که می‌خواهم به جای ارزش مطلوب این آرزو قرار گیرم. زیرا بدون این جایگزینی، آدمی آرزومند ارزش و چیز مورد آرزو خواهد بود نه خود آرزو. پس آرزومند آرزوی دیگری بودن، در واپسین تحلیل، آرزوی این است که ارزشی که من دارم و یا «نمایندة» آنم همان ارزشی باشد که مطلوب دیگری قرار گرفته است: من می‌خواهم که فرد دیگر ارج مرا همچون ارج خود «بشناسد»، می‌خواهم که مرا به مثابه یک ارزش مستقل «بشناسد»….
پس سخن گفتن از «اصل» خودآگاهی، ناگزیر سخن گفتن از پیکار تا پای جان در راه شناساندن ارج خویش است. بدون این پیکار جانبازانه در پی آزرم و آبروی محض آدمیزادگان هرگز نمی‌توانستند در بسیط زمین به‌وجود آیند. در واقع، وجود انسانی صورت نمی‌بندد مگر به موجب آرزویی که موضوع‌اش آرزوی دیگر باشد یعنی در حساب آخر، به موجب آرزوی شناخته شدن خود از جانب دیگران. پس وجود انسانی صورت نمی‌بندد مگر آنکه دست‌کم دو آرزو از چنین آرزوهایی با هم روبرو شوند. و چون هریک از دو موجود برخوردار از چنین آرزویی آماده است که در طلب برآوردن آرزوی خود تا فرجام کار پیش رود، یعنی آماده است تا جان خود — و در نتیجه جان دیگری — را به خطر اندازد تا قدرش از جانب دیگری شناخته شود و خویشتن را به نام برترین ارزش بر دیگری تحمیل کند، ‌برخورد آنان جز نبردی تا پای جان چیز دیگری نتواند بود. و تنها در چنین نبرد و با چنین نبردی است که واقعیت انسانی زاده می‌شود و تحقق می‌یابد و بر خود او و دیگران آشکار می‌گردد… .

Georg_Hegel.png

با این حال اگر همة آدمیان — یا دقیق‌تر بگوییم، همة موجوداتی که در شرف انسان شدن‌اند — به این شیوه رفتار می‌کردند چنین نبردی ناگزیر به مرگ یکی از دو حریف و یا هردوی آنان در یک زمان می‌انجامید و ممکن نمی‌شد که یکی به دیگری تسلیم شود و پیش از کشته شدن دیگری، نبرد را رها کند و به جای آنکه ارج‌اش از جانب دیگری «شناخته» شود خود ارج دیگری را «بشناسد». ولی اگر چنین می‌بود تحقق و آشکاری وجود انسانی ناممکن می‌شد… .
برای آنکه واقعیت انسانی بتواند به عنوان واقعیتی «شناخته» صورت بندد باید هردو حریف پس از نبرد زنده بمانند. و این ممکن نیست مگر آنکه هر یک از آنان در این نبرد رفتاری متفاوت از رفتار دیگری داشته باشد. آنان باید با اعمال آزادانه و تبدیل ناپذیر و حتی پیش‌بینی ناپذیر یا «قیاس‌ناپذیر» خود در این نبرد و با این نبرد، با هم نابرابر درآیند یعنی یکی از ایشان بی‌آنکه به هیچ رو محکوم به تقدیر باشد باید از دیگری بترسد و به دیگری تسلیم شود و از به خطر انداختن جان‌اش در راه برآوردن آرزوی «ارج‌شناسی» بپرهیزد. او باید آرزوی خویش را رها کند و آرزوی دیگری را برآورد: او باید (ارج) دیگری را «بشناسد» بی‌آنکه (ارج) خود او «شناخته شود». ولی کسی که دیگری را بدینگونه «بشناسد» او را خدایگان خویش و خود را بندة خدایگان شناخته و شناسانده است.
به سخن دیگر، انسان در حالت ظهور خود، انسان محض و مطلق نیست، بلکه به حکم ضرورت و به حکم ذات خود، همیشه یا خدایگان است یا بنده. اگر واقعیت انسانی فقط می‌تواند به حالت اجتماعی درآید هیچ اجتماعی انسانی نیست مگر آنکه دست کم در مبداً خود یک عنصر خدایگانی و اربابی و یک عنصر بندگی یا هستی‌های «خود فرمان» از یک سو و هستی‌های «وابسته» از سوی دیگر داشته باشد. بدین جهت سخن گفتن از اصل خودآگاهی، سخن گفتن «از خودفرمانی و وابستگی یا خدایگانی و بندگی است».

هگل، گئورگ ویلهلم فردریش (۱۳۶۸) خدایگان و بنده، ترجمة‌ حمید عنایت (تهران: انتشارات خوارزمی) صص ۲۵-۳۷.

Unless otherwise stated, the content of this page is licensed under Creative Commons Attribution-ShareAlike 3.0 License