آدولف لوس

تزیین و آموزش(۱)

ترجمه‌ی هلینا مریم قائمی

۲۲ اگوست ۱۹۲۴، پاریس

آقای پروفسور موکری عزیز،

درخواست شما دقیقاً در زمان مناسب به دستم رسید.

حقایقی وجود دارد که نمی‌توان به زبان آورد. بی‌شک، بذرافشانی بر زمین سنگلاخ بیهوده است. به همین دلیل، بیست سال است که من در ابراز این عقاید با صدایی رسا تردید داشتم. امّا اکنون نظرسنجی شما این را امکان‌پذیر ساخته است.
من از همان آغاز با خشمی پنهان شاهد اصلاح نظام طراحی‌مان بوده‌ام. اما به نظر می‌رسد که عقل بشریت دوباره سرجایش برگشته است. برای مثال، کلاسیسیسم را در فرانسه در نظر بگیرید. بنابراین اکنون وقت آن است که بی‌پروا سخن بگویم.
تعلیم یک فرد به معنای آن است که به او کمک کنیم شرایط بدوی‌اش را کنار گذارد. هر کودکی باید همان روند تکاملی را تکرار کند که چند هزار سال برای بشریت به طول انجامیده است.
هر کودکی نابغه است. نه فقط والدین، عمه و خاله‌هایش این موضوع را می‌دانند، همه این را می‌دانیم. اما نبوغ بک بومی اهل گینه‌ی پاپوآ(۲) که به اندازه‌ی نبوغ یک کودک شش ساله است، هیچ فایده‌ای برای انسانیت ندارد. تعلیم طراحی به صورت مدرن چه چیزی تولید می‌کند؟ نسلی که با گستاخی تمام آثار هنری را می‌نگرد و تا حدودی هم به‌درستی ادعا می‌کند که خودش همان کار را در دوران مدرسه انجام داده ‌است. از گفتن «تا حدودی به درستی» به مسئله‌ی کودک/نابغه اشاره‌ دارم. چه بسیار والدینی که براثر این روش نوین دچار گمراهی شده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که کودک‌شان استعداد هنری دارد.
روش قدیمی آموزش که طراحان خوبی تربیت می‌کرد که می‌توانستند نقشه‌کش یا لیتوگرافیست‌های خوبی برای چاپ کارت ویزیت باشند آیا مسئول به وجود آمدنِِ معماران زمانه‌ی ما نیست؟ معمارانی که اصلاً هیچ‌ طرحی را نمی‌توانند ترسیم کنند و یا حالات احساسی خود را از طریق خطوط بیان کنند. آنچه به زعم آنان طراحی نام گرفته، در واقع تلاشی است برای انتقال ایده‌هایشان به طراح، تا آن‌ها را اجرا کند.
اما ضمناً نمی‌خواهم در حین درست کردن ابروی قضیه چشم‌اش را کور کنم. جنبه‌های بسیاری از شیوه‌ی نوین تعلیم طراحی شایان توجه است. طراحیِِ طبیعت‌بیجان، طراحی از اشیاء روزمره کمک بزرگی به مصرف‌کنندگان آینده و تکامل فرهنگ ما خواهد کرد. اما طراحی از طبیعت به نظرم غیرضروری است. طبیعت‌گرایان آینده (پرورش‌دهندگان نباتات و دانشمندان) قادر خواهند بودآنچه را از طراحی اشیای روزمره آموخته‌اند، درمورد حشرات نیز اعمال کنند. ما نباید به واسطه‌ی توجه بیش از حد به برگ درختان از کل جنگل غفلت کنیم. واضح است که طراحی از حافظه اهمیت زیادی دارد صرفاً باید احساس مبهم و کلی کمتر مورد توجه باشد و بر جزئیات دقیق بیشتر تأکید شود.
آقای پرفسور ماکری عزیز، از شما ممنونم که با نظرخواهی سنجیده‌ی خود، این فرصت را در اختیارم گذاشتید تا موضوعاتی را که مدت‌ها دغدغه‌ی اصلی‌ام بوده‌اند، بر همگان آشکار کنم.
از اینکه نخستین مقاله‌ی مرا چاپ کرده‌اید متشکرم.
ارادتمند،
آدولف لوس

۱. آیا مردم مدرن به تزئینات احتیاج دارند؟
مردمانِِ مدرن، مردمانی که اعصاب مدرن دارند، نیازی به تزئینات ندارند. برعکس، از تزئینات بیزارند. همه‌ی اشیایی که مدرن می‌نامیم فاقد تزئینات‌اند. از زمان انقلاب فرانسه به این سو، لباس‌های ما، ماشین‌های ما، کالاهای چرمی ما و همه‌ی اشیایی که کاربرد روزمره دارند، فاقد تزئینات بوده‌اند. البته، به جز چیزهایی که به زنان تعلق داشته است. آن قضیه ماجرایش فرق می‌کند.
اشیائی که تزئینات دارند آن‌هایی هستند که به بخش خاصی از بشریت تعلق دارند—من این بخش را نافرهیخته می‌نامم—که همان معماران باشند. هروقت اشیای کاربردی تحت تأثیر معماران به وجود می‌آیند، رابطه‌شان را با دوره‌ی تاریخی‌شان از دست می‌دهند و یا به عبارت دیگر غیر مدرن می‌شوند. این موضوع البته درباره‌ی معماران مدرن نیز صادق است.
افراد—و در نتیجه معماران—از ایجاد فرم‌های جدید ناتوان‌اند. اما معماران برانجام کار غیرممکن اصرار دارند و همواره هم شکست می‌خورند. شکل و تزئین در واقع حاصل همکاری ناخودآگاهانه‌ میان تمامی اعضای یک فرهنگ معین است. هنر دقیقاً عکس این است. محصول نبوغی است که به راه خود می‌رود. از خداوند سفارش می‌گیرد.
هنر را برای آفرینش اشیاء کاربردی حرام کردن، نشانه‌ی بی‌فرهنگی است. تزئینات به معنای کار اضافی است. سادیسم سده‌ی هیجدهم، یا تحمیل کار زائد بر سایر شهروندان، برای انسان مدرن غریب است. غریب‌تر از آن، تزئینات انسان‌های بدوی است که کاملاً دینی‌‌اند و یا—به طور نمادین—معنایی شهوانی دارند ولی به واسطه‌ی طبیعت بدوی‌‌شان، به هنر شباهت پیدا می‌کند.
فقدان تزئینات به معنای فقدان جذابیت نیست، بلکه خود جاذبه‌ی جدید است که مردم را از رخوت‌شان بیرون می‌آورد. آن لحظه‌ای است که آسیاب دیگر تق‌تق نمی‌کند و ]با سکوت‌اش[ آسیاب‌‌بان را از خواب بیدار می‌کند.

۲. آیا تزئین به مثابه نمادی از بی‌فرهنگی باید به کلی از چهره‌ی جهان و به‌خصوص از مدارس پاک شود؟
باید دانست که تزئینات به‌خودی‌خود نابود می‌شود و مدارس نباید در این فرآیند طبیعی که بشریت از زمان به وجود آمدن‌اش طی کرده است دخالت کنند.

۳. آیا مواردی وجود دارد که تزئین ضروری باشد (برای مقاصد عملی، زیبایی شناسانه و یا آموزشی)؟
چنین مواردی هست. غایت کاربردی تزئینات، همان‌قدر به استفاده‌کننده (مصرف‌کننده) مربوط می‌شود که به سازنده (تولید‌کننده). با این همه، مصرف‌کننده عامل اصلی است و تولید کننده عامل ثانوی.(۳)
از منظری روانشناختی، هدف تزئینات از بین بردن یکنواختی کارِِ کارگر است. زنی که هشت ساعت از روز در کنار دستگاه پارچه‌بافی و درمیان سروصدای کرکننده‌ی کارخانه می‌ایستد، گهگاهی با ظاهر شدن یک نخ رنگی احساس لذت و رهایی می‌کند. از این رو، در واقع نخ رنگی مسبب تزئینات است. کدامیک از ما انسان‌های مدرن، طرح‌های متنوع و همیشه در حال تغییر پارچه را مدرن نمی‌داند؟
کسانی که این تزئینات را ابداع می‌کنند طراح نامیده می‌شوند. در حقیقت، آن را ابداع نمی‌کنند، آن‌ها را براساس مد و نیاز بازار کنار هم قرار می‌دهند. مدارس، نیازی ندارند که دغدغه‌ی طراحان آینده را داشته باشند. آن‌ها خودشان خود را آموزش خواهند داد.
بیست و شش سال پیش چنین گفتم که استفاده از تزئینات بر اشیاء کاربردی با پیشرفت بشریت از میان خواهد رفت، پیشرفتی همیشگی و پیوسته که فرآیندی طبیعی است دقیقاً همانند از میان رفتن حروف صدادار در هجاهای پایانی گفتگوهای روزمره. منظور من از این حرف، آن چیزی نبود که برخی ناب‌گرایان، «امری بیهوده» (ab absurdum) می‌دانند، بدین معنا که تزئینات باید به گونه‌ای نظام‌مند و پیوسته زدوده شود. منظور من این بود که هر جا تزئینات به منزله‌ی پیامد ضروری پیشرفت انسان ناپدید می‌شود، نمی‌توان آن را دوباره احیا کرد، همان‌گونه که مردم هیچگاه به خالکوبی کردن صورت‌هایشان باز نخواهند گشت.
اشیایی که کاربرد عملی دارند، تا زمانی که مواد سازنده‌شان به بقای خود ادامه می‌دهند همچنان پایدار باقی می‌مانند و ارزش آن‌ها در جهان مدرن به ماندگاری آنهاست. هنگامی که من با تزئین یک شیء از آن استفاده‌ نابجا می‌کنم، عمرش را با مرگ سبک‌ای که با آن تزئین شده ‌است، کوتاه می‌سازم. فقط جاه‌طلبی و بوالهوسی زنانه می‌تواند هدر رفتن مواد و مصالح خوب را توجیه کند، زیرا تزئیناتی که در خدمت زنان است همواره باقی می‌مانند. ]اما[ اشیائی که ماندگاری محدودی دارند، مانند پارچه‌ها و کاغذ دیواری، همواره مد و درنتیجه تزئینات شامل حال‌شان می‌شود.
امّا تجمل‌ مدرن به ارزش مواد و مصالح و کیفیت کارِ تمام شده بستگی دارد نه به تزئینات. درنتیجه تزئینات دیگر به‌ندرت ارزشی زیبایی‌شناختی دارد. خاستگاه تزئینات زنان در نهایت به دوره‌ی توحش باز می‌گردد و معنایی شهوانی دارد.
چه چیزی از تزئینات اصیل و موجه دوران ما باقی مانده است که مدارس بخواهند به بررسی‌اش بپردازند؟
آموزش ما بر پایه‌ی فرهنگ کلاسیک است. یک معمار در واقع بنّایی به شمار می‌آید که لاتین آموخته است. نقطه‌ی شروع آموزش طراحی باید تزئینات کلاسیک باشد.
آموزش کلاسیک با وجود تفاوت‌های زبانی و مرزی، یک فرهنگ غربی مشترک پدید آورده است و کنار گذاشتن آن به معنای نابودی آخرین زمینه‌ی مشترک خواهد بود.(۴) به همین دلیل، ما باید نه فقط تزئینات کلاسیک بلکه انواع ستون‌‌های کلاسیک و نقوش برجسته را نیز بیاموزیم.
پِِرو(Perrault) که خالق جدار بیرونیِِ موزه‌ی لوور است پزشک بود. جایزه‌ی لویی چهاردهم برای این اثر را از همه‌ی معماران معاصر خود ربود. ممکن است چنین مواردی نادر باشد، امّا ما نیز در مقام مصرف‌کننده در سراسر زندگی‌مان با معماری درگیر هستیم.
تزئینات کلاسیک همان نقشی را در آموزش طراحی ایفا می‌کند که دستور زبان در آموزش زبان لاتین برعهده دارد. تلاش برای آموزش زبان لاتین به شیوه‌ی برلیتس۵ کاری بیهوده است. این دستور زبان لاتین است که به ذهن و روح‌مان نظم می‌دهد.
تزئیناتِ کلاسیک در واقع به شکل‌دهی اشیاء روزمره نظم می‌دهد، به ما و شکل‌هایمان نظم می‌بخشد و به رغم تفاوت‌های زبانی و قوم‌نگارانه، منبع مشترکی برای اشکال و مفاهیم زیبایی‌شناسانه پدید می‌آورد.
به زندگی‌مان نظم می‌بخشد. الگویی اصلی—چرخ دنده‌ای دقیق یا یک آذین گلسرخی—را به ما می‌دهد، سوراخ مته‌ی مرکزی و دقیق آن را امّا ضمناً مدادی را به ما می‌دهد که به دقت تیز شده باشد!

۴. آیا این مسائل را باید به طور کلی و بدون نیاز به مصالحه‌ در زمینه‌ی آموزش حل و فصل نمود، یا اینکه باید در انتظار یک تکامل تدریجی و دوره‌‌ی انتقالی برای مراحل متنوع و جداگانه‌ی پیشرفت فرهنگی باشیم (شهر- روستا، کودکان- بزرگسالان؛ ساختمان‌سازی، مهندسی، کشاورزی، تجارت، صنایع‌دستی خانگی و غیره)؟
همه‌ی کودکان باید آموزش یکسانی ببینند. مهم‌تر از همه، نباید از این نظر تفاوتی میان شهر و روستا وجود داشته باشد. سوزن‌کاری ضرورتی حیاتی برای زن روستایی است اما گاهی هم مایه‌ی آسودگی‌خاطرِ زن شهری در میان وظایف خانه‌داری‌اش است. در تعلیم طراحی باید هم هنر روستایی و هم محصولات زنان شهری نادیده گرفته شود. در اولی، سنت و در دومی مد است که تکنیک‌ها و شکل‌ها را تعیین می‌کند.
همه‌‌ی کسانی که دغدغه‌ی سنت‌های ملیِِ تزئینات مردمی را دارند باید در باطن با من موافق باشند. در این حیطه، معلم هنر به مثابه گاوی است که وارد مغازه‌ی چینی‌فروشی شده باشد.
تغییر و تحولات عملی هستند که فرم تکنیک‌های کاربردی را دیکته می‌کنند.

پی‌نوشت:
۱. این پاسخ‌ها در جواب نظرسنجی ارسالی از سوی مجله‌ی آموزش طراحی و زیبایی‌شناسی چک، ناش سمر (Nǎś Smĕr) (مدیریت‌ ما) است به سردبیری پروفسور ف. و. موکری که این مقاله نخستین‌بار به زبان چک در آنجا چاپ شد. (نویسنده).
۲. کشوری در قاره‌ی اقیانوسیه و در جنوب غربی اقیانوس آرام، که نیمه‌ی شرقی جزیره گینه‌ی نو و چندین جزیره‌ی دیگر را تشکیل می‌دهد. (مترجم)
۳. من آلمانی‌ها را مسئول سوء‌تفاهم میان مصرف‌کننده و تولید‌کننده می‌دانم. آلمانی‌ کاملاً از اراده‌ی جمعی بشریت که تولید کننده را وادار می‌سازد تا شکل‌های مورد تقاضای جامعه‌ی فرهنگی را بیافریند، غافل‌ است.
آلمانی فکر می‌کند تولیدکننده است که شکل‌های خود را بر فرد آلمانی تحمیل می‌کند و در نتیجه مصرف‌کننده از استبداد مد سخن می‌گوید. به علت جایگاه فرودستی که دارد، احساس می‌کند که دربند است و درنتیجه می‌کوشد آنچه را به سرش آمده سردنیا تلافی کند. مؤسسه‌هایی برای آفرینش سبک آلمانی ایجاد می‌کند. ضمناً «کارگاه‌های وینی» و «انجمن آلمانی» را هم پیشاپیش در اختیار دارد تا تلاش‌هایش برای دستیابی به شکل را بر بشریت تحمیل کند. «یکی قرص است این الگوی آلمان / کند درد جهان را نیک درمان». متأسفانه، جهان از خوردن دارویش امتناع می‌ورزد و می‌خواهد زندگی‌‌اش را به دست خود شکل دهد و دوست ندارد گروه تولیدکنندگان یا کسان دیگری این کار را بکنند. دقیقاً همین خودخواهی تولیدکننده‌ است که سبب می‌شود سوسیال دموکرات‌های آلمانی‌ فراموش کنند که کارگر را هم باید مصرف‌کننده تلقی کرد. به جای تحقیق درباره‌ی دستمزد، مهم این است که ببینیم کارگر با دستمزدش چه چیزی می‌تواند بخرد. (نویسنده). [«کارگاه‌های وینی» یا Wiener Werkstätte، کارگاه‌هایی بودند که در سال 1903 از سوی Josef Hoffmann و Koloman Moser پایه گذاشته شد. در این کارگاه‌ها، جواهرات، پارچه‌های لباسی، سرامیک و سفال و مبلمان به شکل‌های ساده و با کمترین تزئینات و الگوهای هندسی تولید می‌شدند. «انجمن آلمانی» یا Deutscher Werkbund، انجمنی از هنرمندان، معماران، طراحان و صنعتگران بود که نقش بسزایی در توسعه‌ی معماری نوین و شکل‌گیری مکتب طراحی باوهاوس داشت و از راه ایجاد همکاری میان سازندگان محصولات و متخصصان طراحی باعث شد تا قدرت رقابت شرکت‌های آلمانی در بازارهای جهانی افزایش یابد. این انجمن در سال 1907 در مونیخ به اهتمام Hermann Muthesius پایه گذاشته شد. او سفیر فرهنگی و جاسوس صنعتی میان آلمان وانگلیس به شمار می آمد. (مترجم)]
۴. گفتنی است که اخیراً برونو (Brounot)، رئیس دانشکده فلسفه در پاریس، منکر ارزش روح کلاسیک شد و از فرهنگ مدرن حمایت کرد. از سوی دیگر، ریاست جمهوری ایالات متحده‌ی آمریکا، مدرن‌ترین کشور جهان، طی یک سخنرانی طولانی از فرهنگ کلاسیک دفاع کرد. شاهزه خانم ادموند دوپولینیاک (Edmond de Polignac) [شاهزاده‌‌ای اهل نیویورک و یکی از حامیان مهم موسیقی و وارث ثروت چرخ خیاطی سینگر] که این سخنرانی را به فرانسه ترجمه کرد سفری تحقیقی برای دانشگاه پاریس تدارک دید تا دانشجویان بتوانند چهارماه را در یونان سپری کنند. (نویسنده).
۵. Charles Berlitz (2003- 1914)، زبان شناس آمریکایی (مترجم)

Unless otherwise stated, the content of this page is licensed under Creative Commons Attribution-ShareAlike 3.0 License